ورزقان

ساخت وبلاگ
یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بودفارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه اوپر زلیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ایبر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ایوندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنیدردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکنمن که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستماین تو و لیلای تو ... من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منمدر رگ پیدا و پنهانت منمسال ها با جور لیلا ساختیمن کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختمصد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشدگفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربتغیر لیلا برنیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولیدیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سرمیزنیدر حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بوددرس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهش باش تا شاهت کنمصد چو لیلا کشته در راهت کنممرتضی عبدالهی ورزقان...
ما را در سایت ورزقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imahdian1994e بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:56